کد مطلب: ۵۲۷۳۴۶
۲۱ آبان ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۳

ریشه‌های فکری کودک‌کشی در تورات تحریف شده

از نظر صهیونیست‌ها کودک‌کشی و نسل‌کشی رفتاری مجاز یا حتی لازم است. تورات کتابی آسمانی است که دچار تحریف شده است. یکی از تحریف‌هایی که در تورات رخ داده است دستور به کشتار کودکان است.

به گزارش مجله خبری نگار/فرهیختگان: بیشتر مردم فکر می‌کنند در هیچ مکتبی کودک‌کشی جایز نیست و کودکان در جنگ غزه ناخواسته و بدون دستور قبلی کشته می‌شوند. اما این‌طور نیست. کتاب‌ها و مکاتب صهیونیستی، کودک‌کشی را مجاز یا حتی لازم می‌دانند. کسانی که حمله رژیم‌صهیونیستی به غزه را با حمله حماس به اسرائیل مقایسه می‌کنند، اغلب این تفاوت مهم را نادیده می‌گیرند.

براساس اندیشه‌های حماس کشتن کودکان غیراخلاقی است؛ بنابراین اعضای حماس اگر در دفاع از وطن خود به کودکی آسیب بزنند، خلاف باور‌های خود رفتار کرده‌اند. اما از نظر صهیونیست‌ها کودک‌کشی و نسل‌کشی رفتاری مجاز یا حتی لازم است. تورات کتابی آسمانی است که دچار تحریف شده است. یکی از تحریف‌هایی که در تورات رخ داده است دستور به کشتار کودکان است. این کتاب که بیش از هر کتابی در تاریخ جهان منتشر و خوانده شده است، نخستین کتابی است که بار‌ها از قتل‌عام کودکان و زنان به‌عنوان بخشی از روش جنگی بنی‌اسرائیل دفاع کرده است. در این کتاب نژاد و خون معیار برتری بنی‌اسرائیل است و زنان و کودکان سایر اقوام و نژاد‌ها محکوم به مرگ یا بردگی برای این قوم هستند.

به این بخش‌ها از تورات تحریف‌شده توجه کنید: «خدای تو بنده خود، موسی را امر کرده بود که تمامی این زمین را به شما بدهد، و همه ساکنان زمین را پیش روی شما هلاک کند.» (یوشع، ۱۰: ۲۵) «پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را...» (اعداد، ۳۱: ۱۷) «ایشان را بالکل هلاک کن، و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما...، زیرا تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است تا از جمیع قوم‌هایی که روی زمینند، قوم مخصوص برای خود او باشی.» (تثنیه، ۷: ۳-۷)

این دستور به نسل‌کشی مدام در تورات تکرار می‌شود و این کتاب داستان‌های کودک‌کشی را با افتخار از زبان بنی‌اسرائیل گزارش می‌کند: «مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم.» (تثنیه، ۲۱۴: ۲: ۳۴ و ۳: ۶ و استر، ۸: ۱۱) «و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.» (یوشع، ۶: ۲۱) «و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند.» (یوشع، ۶: ۲۴) این نمونه‌های تاریخی به اندازه‌ای زیاد است که تورات تحریف‌شده در بسیاری از جنگ‌ها به جای اینکه به کودک‌کشی دستور بدهد، فقط با اشاره دستور می‌دهد که با این قوم نیز همان گونه رفتار کن که باید با سایر اقوام رفتار کنی: «و به عای و ملکش به‌طوری که به اریحا و ملکش عمل نمودی بکن... پس شهر را به آتش‌بسوزانید.» (یوشع، ۸: ۲ و ۹) «و ایشان را می‌کشتند به حدی که کسی از آن‌ها باقی نماند و نجات نیافت.» (یوشع، ۸: ۲۲)

«آن را با همه کسانی که در آن بودند، هلاک ساخت... و همه شهرهایش را گرفت و ایشان را از دم شمشیر زدند و همه کسانی را که در آن بودند هلاک ساختند و او کسی را باقی نگذاشت.» (یوشع، ۱۰: ۳۷- ۳۹) «و یوشع ایشان را با شهر‌های ایشان بالکل هلاک کرد.» (یوشع، ۱۱: ۲۱) طراحی سلاح‌های کشتار جمعی در دوران جدید نیز براساس همین الگوست و با اینکه اکنون تکنولوژی امکان جنگ با کمترین کشتار و تخریب را فراهم کرده است، اما هدف جنگ‌های مدرن نابودی شهر‌ها و کشتار زن و مرد و کودک است. در این الگوی جنگ حتی حیوانات نیز باید نابود شوند تا رعب و هراس در دل‌ها ایجاد شود و امکان تسلط بر جهان فراهم شود.

این بخش‌هایی از تورات که در آن بنی‌اسرائیل از نژادگرایی دفاع و به کودک‌کشی افتخار می‌کنند، تحریفی آشکار در دین حضرت موسی (ع) است و خلاف عقل و اخلاق و در برابر آموزه‌های الهی و توحیدی است. در ادیان الهی برتری انسان‌ها به خون و نژاد نیست. تمام انسان‌ها از نگاه دین از نسل یک پدر و مادر هستند، خدای واحدی دارند که به رحمت و مهربانی امر می‌کند و هر انسانی با پذیرش این حقیقت و عمل به اخلاق و احکام الهی می‌تواند به سعادت برسد. کودک‌کشی با نژادگرایی در دوران جدید نیز رابطه نزدیکی دارد. متفکران یهود به شیوه‌های مختلفی از تفاوت نژاد‌ها دفاع می‌کنند. به‌عنوان نمونه در قرن ۱۲ ابن‌میمون تصریح می‌کرد که ترک‌ها و سایر کسانی که در نقاط دور زمین زندگی می‌کنند هر چند از بوزینه برتر هستند، اما فاقد عقل هستند و انسان تلقی نمی‌شوند.۱ ساموئل اسرائیلی ۲ نیز معتقد بود برخی از انسان‌ها ذاتا برده هستند.

در دوران جدید بسیاری از مکاتب فکری به‌گونه‌ای تنظیم شده‌اند که به‌طور غیرمستقیم از نژادگرایی و کودک‌کشی دفاع می‌کنند، به‌عنوان نمونه در فلسفه مدرن مکاتب زیادی از شکاکیت و نسبی‌گرایی اخلاقی و تکثرگرایی دفاع می‌کنند. اگر شکاکیت درست باشد تمام قضاوت‌های انسانی مورد تردید خواهند بود و هیچ کسی با قطعیت نمی‌تواند ادعا کند «کودک‌کشی بد است.» یک شکاک حتی وقتی هزاران کودک کشته می‌شوند هنوز تردید دارد که کودک‌کشی رخ داده است. نسبی‌گرایی نیز به این معناست که هر قوم و جامعه‌ای حق دارد ارزش‌ها و باور‌های خود را داشته باشد. در این صورت نمی‌توان انتظار داشت صهیونیست‌ها براساس ارزش‌های سایر اقوام رفتار کنند و این حق آنهاست که براساس مکتب خودشان کودک‌کشی را مجاز بدانند. تکثرگرایی نیز به این نتیجه می‌رسد که تکثری از نظام‌های اخلاقی وجود دارد که هیچ یک برتر از دیگری نیست. در این صورت نژادگرایی و کودک‌کشی نیز می‌تواند بخشی از یک نظام فکری باشد. اگر تکثرگرایی درست باشد هیچ‌کس با تکیه بر نظام فکری خود نمی‌تواند قومی را محکوم کند که خود را نژاد برتر می‌داند.

متفکرانی که سال‌هاست از شک و نسبیت و تکثرگرایی دفاع می‌کنند، این روز‌ها ناخواسته و نادانسته در تله صهیونیست‌ها گرفتار هستند. آن‌ها اگر کودک‌کشی را محکوم کنند برخلاف مبانی فکری خود عمل کرده‌اند. این دسته از متفکران بدون اینکه از مزایای ادعای برتری نژادی برخوردار باشند، در پرداخت هزینه‌های آن شریک هستند.

نگاه مادی به انسان و جبرگرایی نیز دو مکتب رایج در دوران معاصر هستند که براساس آن‌ها نمی‌توان کودک‌کشی را محکوم کرد. در نگاه مادی ادعا می‌شود انسان یک جسم است و رفتار هر انسانی حاصل نیرو‌هایی مادی است که تحت‌کنترل او نیستند. اگر نگاه مادی درست باشد و کودکان یک جسم بدون روح باشند، صهیونیست‌ها حق دارند مانند یک ربات با آن‌ها برخورد کنند. آن‌ها می‌توانند با تکیه بر نگاهی مادی استدلال کنند که قطعه‌قطعه کردن یک ربات کار بدی نیست. به‌ویژه اگر این رفتار توسط کسی انجام شود که او نیز یک جسم است و تحت‌تاثیر نیرو‌های مادی و بدون هیچ آزادی و اختیاری این کار را انجام می‌دهد.

جنگ از نگاه جبرگرایان برخورد دو نیروی مادی است که در آن نیرو‌های ضعیف یعنی کودکان و بیماران به حکم قوانین جبری محکوم به نابودی هستند. پراگماتیسم نیز یکی از آخرین مکتب‌های فکری معاصر است که قوانین اخلاق را براساس سود و فایده تنظیم می‌کند. در این مکتب هر رفتاری که در آن سود و فایده‌ای باشد مجاز و بلکه لازم است. صهیونیست‌ها با تکیه بر این مکتب می‌توانند استدلال کنند که اکنون در غزه کودک‌کشی برای آن‌ها سود و فایده دارد و برای آن‌ها حتی تخریب بیمارستان‌ها نیز در عمل مفید است. نهیلیست‌ها و نیست‌انگار‌ها نیز از پوچی و بی‌معنایی دفاع می‌کنند. آن‌ها به هیچ ارزش و قانون اخلاقی ثابتی باور ندارند، بنابراین نمی‌توانند کشتار کودکان را از نظر اخلاقی بد بدانند. بارزترین نمونه از پوچ‌گرایی در آثار نیچه است که باصراحت قتل افراد ناتوان و بیمار را لازم می‌داند.

نیچه گرچه در ظاهر خود را مقابل کتاب مقدس معرفی می‌کند، اما عمیقا تحت‌تاثیر این کتاب است، به‌عنوان نمونه تعبیر «قوی باش» در تورات تحریف‌شده زیاد به کار رفته است. (تواریخ ۱، ۲۸، ۲۰ و یوشع، ۱۰: ۲۵ و ۲۳: ۷) در چند جای این کتاب نیز نگاه تحقیرآمیزی به زن شده و اینکه انسان از زن متولد می‌شود به‌عنوان بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف انسان معرفی شده است. تورات تحریف‌شده در چند جا می‌گوید: «کسی که از زن زاییده‌شده چگونه پاک باشد؟» (کتاب ایوب، ۲۵:۴ و ۱۵: ۱۴) مفهوم محوری فلسفه نیچه نیز قدرتی مردانه است که با عنوان «اراده معطوف به قدرت» مطرح شده است. او از اخلاق ابرانسانی دفاع می‌کند که با اختیار خودش ارزش‌های خود را می‌سازد. در نظام اخلاقی نیچه جنگ به نخستین نیک‌بختی تبدیل و نابود کردن افراد ناتوان و بیمار به‌عنوان نخستین اصل بشردوستی معرفی می‌شود. او در قطعه ۲ دجال می‌نویسد: «ناتوانان و ناتندرستان باید نابود شوند. این است نخستین اصل بشر دوستی ما. چه چیز زیان‌بخش‌تر از هر تباهی است؟ هم‌دردی فعال نسبت به ناتوانان و ناتندرستان.» (نیچه، ۱۳۷۶، ۲۷)

بسیاری از کسانی که هنگام بمباران بیمارستان غزه شوکه شدند، خبر ندارند که زمینه‌های فکری دفاع از این رفتار سال‌هاست در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌شوند و این بخش از اندیشه نیچه که باصراحت دستور به کشتار بیماران و ضعفا می‌دهد، سال‌هاست به‌عنوان آخرین دستاورد‌های عقلی بشر معرفی می‌شود؛ بنابراین کودک‌کشی در غزه و نسل‌کشی در فلسطین و تحمل آن در جهان امروز یک اتفاق نیست. کشتار کودکان در غزه ظهوری از یک اندیشه است که به نابودی اقوام ضعیف دستور می‌دهد. براساس این اندیشه اقوام ضعیف یا باید به بردگی تن دهند یا محکوم به نابودی هستند.

این اندیشه نخست با تحریف تورات در این کتاب آسمانی گنجانده شد. اما در دوران جدید پس از آنکه اعتبار این کتاب مورد تردید قرار گرفت، جواز کودک‌کشی به شیوه‌های مختلفی و با تکیه بر مکاتب و آثاری که با نام فلسفه مدرن منتشر می‌شوند به ذهن‌ها تلقین شده است. صهیونیسم با تکیه بر نژادگرایی تشکیل شده است و با تکیه بر شک و نسبی‌گرایی و تکثرگرایی می‌تواند از خود دفاع کند. در نگاه توحیدی اسرائیل نام مبارکی است که حضرت یعقوب به دلیل بندگی خداوند و تسلیم دربرابر دستورات او، به این نام خوانده شد. اما در تورات کنونی معنای اسرائیل نیز تحریف شده است و نامی که می‌توانست به معنای خضوع دربرابر حقیقت باشد، به معنای استکبار دربرابر انسان و خدا به کار رفته است. متن تورات کنونی این است که: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل؛ زیرا با خدا و انسان جنگیدی و پیروز شدی.» (پیدایش، ۳۲: ۲۹) بنابراین «مرگ بر اسرائیل» به معنای مرگ بر جنگ با خدا و انسان است و دعوت به ایستادگی دربرابر گروهی محدود است که آرمان آن‌ها سلطه بر تمام هستی است.

پی‌نوشت
۱- Hannaford, ۱۹۹۶. ,۱۱۲
دلاله الحائرین Guide for the Perplexed ۳:۵۱،
۲- Samawal al-Israili

رضا صادقی، استاد گروه فلسفه دانشگاه اصفهان

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر